تبلیغات سایت
ثبت نام برای نویسندگی افتخاری سایت
یاری دهندگان شهر کدکن
مدیر سایتکدکنم.س.رآقای علیرضا داوودیگلهو2آقای مجید رفیعیآقای علیرضا بخشیخانم فاطمهآقای علی خدادادیآقای علیرضا مجیدی کدکنیآقای علیرضا عباسزادهخانم سمیه راد منشآقای علیرضا بخشیخانم صبارباط سنگنیشابور سرزمین هفت اقلیم
آرشیو مطالب سایت
دیگر امکانات سایت
|
نویسنده آقای علیرضا بخشی در چهارشنبه 93/7/2 | نظر
حاج آقای اعتضاد رضوی درباره اخلاق شیخ هادی می گفت: ایشان به اندازه ایی در رابطه با زهد و ورع در تارک این هرم بود که برای من غیرعادی بود.یکی از بزرگان و متمولین آن زمان مسجد عظیمی ساخت و از شیخ هادی چندین بار دعوت کرد که امامت جماعت مسجد و موقوفات آنجا را اداره کند و هر مقدار سهمش می شود بردارد، ایشان هر دفعه این درخواست را رد می کردند، تا اینکه آن واقف کتباً درخواست کرد.آقا شیخ هادی زیر نامه چنین نوشت که عمامه اینجانب برای مسجد به این بزرگی کوچک است. در زمانی که مردم با ولع دنبال پول بودند، ایشان قبول نکردند و یا جواب دکتر فیاض برای تدریس در دانشگاه که یک ماه حقوق آن برابر بود با چند سال درآمد ملک او در کدکن». استاد واعظ زاده در یاداشتی که به نویسنده این سطور دادند، خاطرنشان کرده اند که:«از سال 1321ش ایشان را با برادر خودم مرحوم حاج شیخ احمد واعظ زاده می دیدم و بیشتر در جامع گوهرشاد هنگام نماز مغرب و عشاء که تا پاسی از شب گعده می کردند، وی بسیاری از اوقات همراه برادرم پیاده به خارج شهر(باغ حسین آباد) یا جاهای دیگر و گاهی با طی شش فرسخ راه به ده ساقش نزدیک شاندیز می رفتند، او نمی توانست سوار ماشین شود زیرا حالت استفراغ به او دست می داد،بسیار شیرین کلام،اهل مزاح و دارای کلمات قصار خاصی بود.اینجانب اور ار در پایان حیاتش که در بیمارستان آریا فوت کرد، می دیدم و زندگی او بسیار زاهدانه و یک نواخت بود و از درآمد زمینی موروثی اش در قریه کدکن زندگی می کرد و از وجوهات و دیگر مجاری روحانیت اعاشه نمی کرد، علاقه شدید دائمی با مرحوم موثق عامل داشت و نیز در روضه هفتگی حاجی اعتضاد شرکت می نمود.اگر پس از مدتی سرشب به جامع گوهرشاد در شبستان نزدیک بازارچهمی شدم ، می فرمود امشب به شبستان ما آمدید؟می گفتم :این شبستان شماست؟ می گفت بلی،در حالیکه همواره فرادا نماز می خواند و در جای معینی از شبستان که تغییر نمی کرد.فکر می کنم بیش از چهل سال این وضعیت ادامه داشت، با آیات عظام و علمای مشهد رفت و آمد نداشت و کاملاً منفرد و منیع الطبع زندگی می کرد.وسیله امرار معاش ایشان در آمد ناچیزی بود که از املاک موروثی شان از کدکن فراهم می شد که البته از همین درآمد نیز سهمی را به فقراء مخصوصاً هم ولایتی های خود اختصاص می داد، همانند رعیتی از رهگذر محصول اندک باغ موروثی خویش زندگی می کرد و دست نیاز به سوی کسی نمی برد». مردم کدکن خاطرات شیرینی از این بزرگوار دارند یکی از آنها می گفت:در آن زمان ساعت در کدکن کم بود و ایشان ساعت داشتند،مردم در تمام ایام شبانه روز برای ساعتهای آبگیری مزارع و باغاتشان از ایشان ساعت می پرسیدند و یا در مرافعات و نزاعها و تحریر اسناد محل رجوع آنها بود. استاد شیخ هادی با حکومت وقت به طور مستقیم و آشکارا درگیری نداشتند و از هرچه حکومتی بود دوری می کردند.حاج آقای اعتضاد رضوی می گفتند:«مرحوم آقا شیخ هادی یک وابستگی با عماد تربتی سناتور سنای آن وقت داشتند، یک روز به من فرمود که عماد به خانه ما آمده که مرا ببیند.الحمدلله که من در خانه نبودم».و نیز می فرمودند:«یک وقتی گفتند شاه به مشهد می خواهد بیاید و بایست علما به فرودگاه به استقبال می رفتند،یک از بزرگان و اساتید مشهد در مسیر منزلشان به ایشان می رسند و می گویند: خوش به حال شما که نماز جماعت نداری و کسی سراغ شما نمی آید که به پیشباز شاه بروی؟ مرحوم آقا شیخ هادی جواب می دهند که برای شما می شد خوش به حالتان شود».آقا شیخ هادی می گفت:«در زمان رضاخان فریمام را می ساختند ، من برای خرید کفش به بالاخیابان مشهد رفته بودم .یک دفعه مأموران ریختند و مرا گرفتند و توی ماشین انداختند که باید بروی فریمام آجر پخته کنی،فکر کردم که مرا با چه سلیقه ای برای این کار گرفته اند.- زیرا ایشان بسیار لاغر و ضعیف بودند و چشمانشان ضعیف بود و عینک می زدند-.به هرحال ما را به فریمان بردند و چون دیدند به دردشان نمی خورم رهایم کردند.». از شادروان کدکنی اثری باقی نمانده است و از یاداشتهای و دست خطهای ایشان اطلاعی در دست نیست. در هر حال مرحوم کدکنی جسمی نحیف و روحی بزرگ داشت به واسطه تغذیه ساده و پیاده روی مدام از سلامت جسمی برخوردار بود، اگر چه در اواخر عمر دید چشم سرش ضعیف شده بود و لیکن بصیرتش فزونی یافته بود همواره چنانکه عادتش بود در راه منزل به مسجد در ذکر بود و گویی آفتاب عمر خویش را بر بام اجل نظاره می کرد.سرانجام در سوم شهریور ماه 1353شمسی در حالی که در سرزمین دوست داشتنی خود، کدکن بسر می برد به بیماری کیسه صفراء مبتلاء شد و پس از انتقال به بیمارستان آریا در مشهد در هشتم مهرماه مصادف با نیمه ماه مبارک رمضان مرغ روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد و جنازه اش با اندوه دوستان و انبوه مشایعین به جوار مولایش امام رؤوف منتقل گردید ودر صحن عتیق ،پشت پنجره فولاد برای همیشه سر برخاک مولای حضرتش گذارد که گفته اند: چورسی به کوی دلبر بگذار و جان و بگذر که مباد بار دیگر نرسی به این تمنا. پی نوشت ها [1]دیدار با استاد دکتر شفیعی کدکنی،نگاه حوزه، شماره 52-51،خرداد و تیرماه 1378، ص 121. [2] دکتر محمد جعفر لنگرودی، دائره المعارف علوم اسلامی، جلد سوم، کتابفروشی گنج دانش،تهران ،1361،صص168-161. [3]رضا نقدی،آرامجای ،مسجد و الواح قبور خواجگان متصوفه خلوی کبروی در کدکن،خراسان پژوهی،شماره 3،بهار1378،ص 45. [4]برگرفته از مصاحبه ای که با تنها دختر آقا شیخ هادی،طاهره کدکنی انجام گرفته است. [5]برگرفته از مصاحبه ای که با استاد مدیر شانه چی شد. [6] اثر آفرینان، جلد اول، زیر نظر دکتر سید کمال جوادی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1377،ص 45. [7]میرزا عبدالرحمن، تاریخ علمای خراسان، با مقدمه و تصحیح و تحشیه محمد باقر ساعدی، کتابفروشی دیانت، 1341،ص248. [8]برگرفته از محاصبه ای که با استاد محمد واعظ زاده انجام شد. [9]به نقل از استاد اعتضد رضوی (دبیر آموزش و پرورش). [10]برگرفته از مصاحبه استاد شانه چی. [11]دائره المعارف علوم اسلامی،ج 3،ص1069-1068. [12] گفتگو با دکتر سید جواد مصطفوی ، کیهان فرهنگی، سال دوم ، شماره 12، اسفند 1375،ص42. [13] نگاه حوزه،شماره 52،ص 131. دوستان ما
آخرین مطالب سایت
|
درباره ی سایت
موضوعات سایت
پیوندهای روزانه
»
سایت مقام معظم رهبری
» پایگاه حفظ ونشر آثار امام خامنه ای » سایت شهر کدکن » پایگاه اطلاع رسانی دکتر شفیعی کدکنی » اداره ی کل آموزش و پرورش کدکن » پایگاه اطلاع رسانی رئیس جمهور » تاریخ و فرهنگ کدکن (سایت زروند) » نیشابور سرزمین هفت اقلیم » شهر کدکن در آپارات » وبسایت رسمی بنی هاشم کدکن » باشگاه هواداران طبیعت کدکن |